معمای توسعه و عدم توسعه یافتگی کشورها-قسمت اول

داود باقروند ارشد

مقدمه

[spacer height=”15px”]

 

موضوع عدم توسعه کشورهای بسیاری در جهان نسبت به کشورهای توسعه یافته ای همچون انگلستان، آمریکا، ،فرانسه، ژاپن، آلمان و …طی نزدیک به دو قرن گذشته که توانستند طی یک جهش از نظام کهنه فئودالی به جهان صنعتی-سرمایه داری بر جهان مسلط شوند، همواره بعنوان یک چالش ملی ما و مشغله  ذهنی روشنفکران و سیاستمداران و فرهیختگان و… کشورهای توسعه نیافته بوده است. چالشی که در ایران با سوال بسیار معروف عباس میرزا از ژوبر نماینده فرانسه در اردوگاه جنگی اش که پرسیده بود:

[spacer height=”15px”]

[su_quote cite=”سوال عباس میرزا از ژوبر نماینده فرانسه در ارتش ایران” url=”سوال عباس میرزا از ژوبر نماینده فرانسه در ارتش ایران”]”نمی‌دانم این قدرتی كه شما (اروپایی‌ها) را بر ما مسلط كرده چیست و موجب ضعف ما و ترقی شما چه؟ شما در قشون جنگیدن و فتح كردن و بكار بردن قوای عقلیه متبحرید و حال آنكه ما در جهل و شغب غوطه‌ور و به‌ندرت آتیه را در نظر می‌گیریم. مگر جمعیت و حاصل‌خیزی و ثروت مشرق زمین از اروپا كمتر است؟ یا آفتاب كه قبل از رسیدن به شما به ما می‌تابد تأثیرات مفیدش در سر ما كمتر از شماست؟ یا خدایی كه مراحمش بر جمیع ذرات عالم یكسان است خواسته شما را بر ما برتری دهد؟ گمان نمی‌كنم. اجنبی حرف بزن! بگو من چه باید بكنم كه ایرانیان را هشیار نمایم.” ((https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B9%D8%A8%D8%A7%D8%B3_%D9%85%DB%8C%D8%B1%D8%B2%D8%A7))[/su_quote][spacer height=”15px”]

ثبت تاریخی شد و پس از گذشت 200 سال کماکان بی پاسخ مانده است! سوال عباس میرزا ناظر بر یافتن پاسخی به “چگونه می توانیم پیشرفت کنیم؟ بود.  امروزه با سرعت سرسام آوری که تحولات جهانی بخود گرفته است طوریکه بدرستی میتوان عصر حاضر را عصر هبوط سوم بشریت و عصر جهان و جوامع شبکه ای نامید،  ضرورت و جدیت یافتن پاسخ برای سوال عباس میرزا را صد چندان نموده است. تا مبادا بازماندن از سوارشدن بر قطار توسعه جهانی ما را  به سرنوشتی سیاه  در اثرجهش تکنولوژیک حاضر(هبوط سوم بشری) توسط کشورهای توسعه یافته آنچنان از ما جلو بیفتند که اینبار با به بردگی نوین کشیده شدن توسط آنها بطور بازگشت ناپذیری نه به توسعه پایدار که در عقب ماندگی پایدار بمانیم! این نوشتار تلاشی است برای انعکاس یافته ها و جواب متکی به یافته های دانشمندان اجتماعی اقتصادی.

[spacer height=”15px”]

انقلاب صنعتی عامل توسعه و پیشرفت غرب

قبل از انقلاب صنعتی در انگلستان، جهان بطور کلی تحت نظامهای سیاسی پادشاهی و نظم اقتصادی فئودالی در یک تعادل نسبتا پایدار اقتصادی و البته سیاسی برای قرنها زیسته بودند.  هرچند که اختلافاتی بین نظم های سیاسی-اقتصادی موجود کشورهای جهان در غرب و شرق آن وجود داشت. اما در اکثر قریب به اتفاق کشورها قدرت در دست عده ای از اشراف و زمینداران بود و مردم نیز جز بردگی و کار در زمین های فئودالها-جنگجویانِ زمیندار حتی بعنوان جزئی از زمین نقش و حقوق دیگری نداشتند. کشورها نیز اختلاف چندانی نسبت به همدیگر در توان صنعتی، نظامی و تکنولوژیک نداشتند. انقلاب صنعتی در غرب و بطور مشخص در انگلستان چنان تحولی ایجاد کرد که به یکباره آنها را بر کشورهای کمتر توسعه یافته و یا توسعه نیافته بطور کامل غالب نمود.

[spacer height=”15px”]

دلایل جلو افتادن غرب

دلایل بسیاری برای این جهش در غرب و آن عقب ماندگی در شرق و یا جهان سوم توسط بسیاری از افراد و سازمانها و بنیادهای اقتصادی و سیاسی و … عنوان شده است. دلایلی مانند، جغرافیا، فرهنگ، مذهب، پروتستانیم، غفلت سیاستمدارن، کمبود دانش اقتصادی،  استعمار، خیانت نخبگان سیاسی، سیاستهای بد اقتصادی، ژن و نژاد برتر!.. از جمله آنهاست. راه حل هایی نیز مانند، ریاضت های اقتصادی، خصوصی سازی، جذب سرمایه(سرمایه گذاری)، آزاد سازی حساب سرمایه، نرخ ارز شناور، کاهش اندازه دولت، استقلال بانک مرکزی، …توسط بانک جهانی و صندوق بین المللی پول … توصیه شده و میشود. اما تمامی این توصیه های بکارگرفته شده در کشورهای مختلف جهان از آمریکای لاتین تا آفریقا و… در عمل یا اجرا نشده و یا اگر شده به نتایجی بسا وخیم تر از وضع گذشته انجامیده است.[spacer height=”15px”]

رابرت موگابه یک ملی‌گرای آفریقایی و یک سوسیالیست که نگارنده او را از زمانیکه در مدرسه اقتصاد لندن(London School of Economics-LSE) از یک سالن متناوبا برای مبارزات سیاسی و سخنرانی، او برای استقلال کشورش و ما علیه شاه استفاده میکردیم میشناسد، وقتی رئیس جمهور زیمبابوه شده بود، تصمیم گرفت توصیه های بین المللی، و استقلال بانک مرکزی را در سال 1995 بکاربگیرد. پیش از آن نرخ تورم 20% بود، در 2002 به 140%، در 2003 به 600%، در 2007به 66000% و در 2008 به 230میلیون % رسید. طبعا در کشوریکه رئیس جمهورش حتی برنده جوایز بلیط بخت آزمایی است انتظاری جز این نمیتوان داشت. آرژانتین به ضرب نهادهای بین المللی بانک مرکزی را مستقل اعلام کرد ولی دولت کسری بودجه را بجای استقراز از بانک مرکزی از بانک ها و صندوقهای تامین اجتماعی و مردم تامین کرد. که اثرش فاجعه آمیزتر بود.[spacer height=”15px”]

مطالعات انجام شده در مورد قریب به اتفاق کشورهای توسعه نیافته توسط دانشمندان((منکور اولسون دانش آموخته اکسفورد و هاروارد و استاد اقتصاد دانشگاههای پرینستون و میرلند، دگلاس سیسیل نورث برنده جایزه نوبل اقتصاد 1393 در زمره مهم‌ترین و پرنفوذترین اقتصاددانان و تاریخ‌نگاران اقتصادی انتهای سده بیستم بود. ، جیمز اِ رابینسون دانشمند اقتصاد-سیاست و استاد دانشگاه شیکاگو و…)) علوم سیاسی اقتصادی نشان داده است که علت اجرای نادرست سیاست های اقتصادی و شکست کشورها در نیل به توسعه در یک کلمه ««دوراهی سیاستمدار»»نهفته است. سوالِ حفظ کارایی یا حفظ حکومت گروه خاص توسط سیاستمدار. آنها طی مطالعات خود بر روی تاریخ کشورها دریافتند که مشکل سیاستمدار عموما کمبود علم و دانش نیست. مشکل دو راهی حفظ قدرت سیاسی از طریق قربانی کردن منافع عمومی یا تامین منافع عمومی و از دست دادن تدریجی قدرت سیاسی است. این ««دوراهی سیاستمدار»»است که سرنوشت کشورها را تعیین میکند.[spacer height=”15px”]

اما ساده انگارانه ترین رویکرد این خواهد بود که فکر کنیم مسئله عدم توسعه چند میلیارد مردم جهان به همین سادگی  بیان ««دوراهی سیاستمدار»» است. رویکردهای ساده انگارانه ای که در گذشته نیز یکی از دلایل عمده شناخت ریشه های عدم توسعه بوده است. در مطالعات جدید عواملی بررسی شده اند که هر ملتی باید متناسب با وضعیت خاص کشور خودش آنها را بشناسد و بدرمان آن بپردازد. تا در دوراهی فوق الذکر، راه درست انتخاب شود. عواملی چون:[spacer height=”15px”]

یک: رابطه دولت – ملت / اندک سالاری

دو: نهادهای استثماری اقتصادی و سیاسی در مقابلِ نهادهای فراگیر اقتصادی و سیاسی

سه: رسانه های آزاد

چهار: توسعه مبتنی بر تخریب خلاق

پنج: توسعه مبتنی بر تغییرات فنآورانه

شش: چرخه های صحیح تکاملی

هفتم: انگیزش مردم برای حرکت و توسعه، خلاقیت و نو آوری

هشتم: مقاطع تاریخی و حوادث

نهم: ثبات سیاسی – تمرکز سیاسی

[spacer height=”15px”]

اندک سالاری

در بررسی موانع و چالشهای فوق ابتدا باید بر کشوریهایی که توانسته اند از پس آنها برآیند و خود را به توسعه برسانند تمرکز کرد و از آنها آنچه لازم است آموخت. سپس به کشورهایی که نتوانستند از این موانع عبور کنند نظر افکند و بوضوح مشاهده کرد که چرا در مقایسه نمیتوانند به توسعه دست یابند. در مسیر بررسی کشورها، محورهای فوق و زیر محورهای عمده دیگر مفصل تشریح خواهد شد. این مطالعات نشان داد که بزنگاههای تاریخی، یک کشور را یا به دام اندک سالاری می اندازد یا به عبور از اندک سالاری منجر میشود. “بررسی تاریخی کشورها توسط دانشمندان علوم اقتصادی-اجتماعی ((North, D. Wallis J.J.,& Wingas, B. (2009). Violence and Social Orders: Aconceptual Framework for interpreting Recorded Human History. New York: Cambridge University Press. )) نشان میدهد که اندک کشورها توانسته اند از دام اندک سالاری بگریزند”  همانگونه که در حال حاضر نیز85% از مردم درکشورهای اندک سالار زندگی میکنند. علت ماندگاری اندک سالاری از نظر نورث دی والیس، نویسنده کتاب “خشونت و نظم اجتماعی” و دیگر هم فکرانش، در مسئله ای بنام امنیت نهفته است.[spacer height=”15px”]

امنیت تیغی دولبه

در سراسر تاریخ مکتوب بشر همانطور که جنگ میتواند حیات و امنیت بشر را تهدید کند، تامین کنندگان یا برهم زنندگان امنیت تبدیل به قدرتمندترین گروه در اجتماعات بشری میشوند. که آنها را به فرادستان جامعه مبدل میسازد. پاداش امنیت تملک انحصارگونه منابع قدرت سیاسی و ثروت است. اینها قواعد حاکم بر اقتصاد و سیاست را طوری تعیین میکنند که قدرت در حوزه های اقتصادی و سیاسی در انحصار اندک فرادستان باقی بماند. که منجر به اندک سالاری((گروهک سالاری[۱] یا اُلیگارشی (به فرانسوی: oligarchie) (یا «حکومت گروه اندک») اصطلاحی است که اشاره‌های تحقیرآمیزی دارد؛ معنی آن این است که نه‌تنها حکومت در دست یک گروه کوچک است، بلکه این گروهِ حکمران و کوچک، فاسد است و در برابر تودهٔ مردم مسئول نیست؛ یا از جهات دیگر مورد بیزاری همگان است. اُلیگارشی ممکن است به حاکمیت عده‌ای اندک نه‌تنها در زمینهٔ حکومت کشور، بلکه به حکومت عده‌ای هم‌مسلک یا گروه کوچک در هر مجمع، خواه دینی، اتحادیهٔ صنفی، یا هر مجمع دیگر اشاره داشته باشد. در مفهوم سیاسی، این اصطلاح از زمان افلاطون با مونارشی و دموکراسی تفاوت نمایان داشته‌است. اما اُلیگارشی در نظر افلاطون شکل منحطّ حکومت، یعنی صورت فاسدشدهٔ آریستوکراسی (حکومت نخبگان) است، همان‌گونه که جبّاریّت صورت فاسدشدهٔ پادشاهی و حکومت تودهٔ بَلواگر صورت فاسدشدهٔ دموکراسی است.)) میگردد. انحصار در تامین امنیت به بازار انحصاری در سیاست و اقتصاد منجر می شود. تا زمانی که امنیت یک جامعه را گروهی اندک میتوانند برهم زنند یا تامین کنند، آنها اجازه نخواهند داد رقابت در اقتصاد و سیاست شکل بگیرد. این فرادستان با هم رقابت میکنند تا مهمترین منبع قدرت یا امنیت را از آن خود کنند. اگر یک شخص و گروه بتواند سایر گروهای فرادست را حذف کند، جامعه به سوی “مونارشی” یا حکومت فردی می رود، اگر چند گروه مختلف قدرت نظامی یا امنیتی را در اختیار داشته باشند، اندک سالاری بر جامعه حاکم می شود. [spacer height=”15px”]

در اروپا شرایط طبیعی (آب فراوان، بعنوان مهمترین عامل تولید، کوه های مرتفع، و زمستانهای سخت بعنوان دژهای طبیعی نظامی) به گونه ای بود که قدرت های نظامی، محلی میتوانستند در مقابل قدرت های نظامی اعم از ملی و خارجی از خود  حفاظت کند. بنابراین تشکیل حکومت های محلی را در اقصا نقاط اروپا ممکن ساخت. چنانچه پس از سقوط امپراطوری روم بیش از 420 دولت شهر در اروپا تاسیس شد. اما در کشورهای شرقی مانند ایران حکومت های محلی به ندرت شکل گرفتند. زیرا شرایط اقلیمی اجازه مقاومت در برابر قدرت برتر داخلی و خارجی را نمیداد. آنچه سرنوشت اروپا را متمایز ساخت جلو گیری از انحصار قدرت نظامی بود تا آن که سایر شرایط امکان تغییر نظام سیاسی از اندک سالاری را فراهم ساخت.[spacer height=”15px”]

انگلستان

جنگ های درازمدت داخلی درانگلستان ((https://en.wikipedia.org/wiki/English_Civil_War))  به آنها اثبات نمود که هیچ یک از آنها یعنی پادشاه، اشراف زمیندار و تجار بزرگ قابل حذف نیستند و در نتیجه به تاسیس نهادهایی منجر شد که صلح و آرامش را میان آنها برقرار ساخت. این نهادها امکان تعرض فرادستان به ویژه نظام سلطنتی و دربار را، به اشراف منتفی می کردند. این شرایط محصول تدبیر فردی نبود، بلکه نتیجه اجتناب ناپذیر تکثر قدرت نظامی به حساب می آمد. جنگهای داخلی طولانی مدت در انگلستان، به انقلاب شکوهمند 1688 منجر شد.((انقلاب شکوهمند: به  انگلیسی : Glorious Revolutionهمان انقلاب سال ۱۶۸۸ انگلستان است که چون بدون درگیری به پیروزی رسید با عناوینی چون انقلاب بدون خونریزی یا انقلاب ۱۶۸۸ و انقلاب آرام نیز نامیده می‌شود و با توافقی که صورت گرفت، حکومتی دموکراتیک تر، جایگزین نظام پادشاهی شد. این انقلاب زمانی شکل گرفت که شاه ویلیام سوم و ملکه ماری دوم به جای شاه جیمز دوم  نشسته و تاج و تخت او را به دست گرفتند و در این جابجایی قدرت، شاه جدید موافقت نمود تا به عنوان یک پادشاه محدود عمل نماید، به علاوه؛ اختیارات و قدرت بیشتری به پارلمان واگذار کند. این انقلاب اگرچه کوتاه و بدون شور و هیجان انقلاب‌های دیگر بود اما نه تنها نتیجهٔ آن، یعنی سلطنت مشروطه، تا به امروز نظام حاکم بر انگلستان را رقم زده بلکه؛ دستاوردهای این انقلاب، موجب پدید آمدن رویدادهایی شد که نخستین دموکراسی مدرن را پایه‌ریزی کرد.))    که در آن حاکمیت قانون میان فرادستان انگلیس را نهادینه کرد. این اندک سالاری گام بلندی در توسعه این کشور تلقی می شود. چرا که دادگاههای خاص تحت نظر پادشاه برچیده شد، هر استقراض و اخذ مالیات نیازمند تصویب پارلمان شد، تمام مراجع قانونگذاری حذف و پارلمان تنها منبع وضع قانون گردید. در چنین شرایط برقراری حاکمیت قانون (آنهم تنها برای فرادستان و نه عموم مردم) بود که به تحولات اقتصادی شگرفی منجر گردید و زمینه ساز و ظهور انقلاب صنعتی شد.[spacer height=”15px”]

این سیستم “اندک سالاری قانونمند” با همه محاسنی که برای انگلستان داشت، هنوز فاصله زیادی تا مردم سالاری یا دمکراسی داشت. بیش از دو قرن طول کشید تا به تدریج گام هایی برای تبدیل جامعه اندک سالار انگلستان به جامعه مردم سالار بردارد. این مردم سالاری محصول فشارهای مردم برای دستیابی به حق رای و ترس فرادستان برای از دست دادن قدرت بود. نبرد قدرت میان فرادستان و شهروندان در انگلستان گذر از اندک سالاری را ممکن ساخت.[spacer height=”15px”]

یعنی بعد از شورش لودیت ها درسالهای 16-1811، شورش اسپافیلدز1816((https://en.wikipedia.org/wiki/Spa_Fields_riots))، شورش منجر به قتل عام پیترلو1819،((رویدادهای 16 اوت 1819 در سنت پیترزفیلدز[۱] در منچستر انگلیس که در خلال آن نظامیان به سوی هواداران اصلاحات پارلمان آتش گشودند. در این رویارویی یازده نفر کشته و 500 نفر زخمی شدند. این رویداد به اقتباس از نبرد واترلو، کشتار پیترلو نام گرفت.))، شورش های سوئینگ 1830((شورش های سوئینگ، خیزش  کشاورزی در جنوب و شرق انگلیس در 1830ـ1831. عوامل گوناگونی همچون جابه جائی ناشی از انقلاب کشاورزی، محصور ساختن تدریجی اراضی کشاورزی، از هم گسیختگی تدریجی پیوندهای محلی، رکود اقتصادی ناشی از جنگ‌های دوران ناپلئون، برداشت محصول ناکافی برای چند سال پی در پی، کمبود دستمزدها و افزایش قیمت‌ها به علت تصویب قانون غلات به بروز این شورش‌ها کمک کرد. بهانه اولیه این شورش‌ها عرضه ماشین‌های خرمنکوب بود که  کشاورزی را نگران تأمین معاش خود ساخت. شورشیان خرمن‌ها را به آتش کشیدند، ماشین‌آلات را درهم شکسته و نامه‌های تهدید‌آمیز برای کشاورزان زمین‌دار فرستادند. شورشیان با خلق رهبری به نام سروان سوئینگ[۱]، در ذهن زمین‌داران بزرگ هراس به وجود آوردند. دولت با اعدام نوزده نفر از شورشیان و تبعید پانصد نفر از آنان به مستعمرات، شورش‌ها را سرکوب کرد.))، تا سرانجام در سال 1832 بود که حکومت برای جلوگیری از انقلاب، حاضر به اصلاح قانون انتخابات شد.[spacer height=”15px”]

براساس قانون 1832نیز فقط 14% مردم آنهم بر اساس دارایی و مالیات های پرداخت شده هر شخص حق رای پیدا کردند.  قانون انتخابات در سال 1867پس از سه سال شورش حق رای به 30%مردم تغییر کرد، درسال 1884بدنبال شورشی دیگر به 60%مردم (آنهم فقط به مردان) حق رای داده شد، و در سال1918 به پاس ایستادگی مردم در جنگ جهانی اول به همه مردان حق رای داده شد، ودرسال 1928 سرانجام زنان نیز حق رای گرفتند.[spacer height=”15px”]

این مسیری نسبتا آرام و تدریجی اما مستمر رو به جلو در جهت بهبود قوانین بنفع مردم سالاری بوده است که انگلستان بعد از انقلاب شکوهمند 1688 طی بیش از 250سال توانست به دمکراسی برسد.

[spacer height=”15px”]

اما دیگر کشورهای در حال توسعه و حتی توسعه نیافته مانند ایران اینگونه نبودند و حرکتهای پاندولی داشته اند. اندک سالاری فرومی ریزد، مردم سالاری مستقر میشود، و مجددا اندک سالاری حاکم میگردد. نزدیکترین نمونه، انقلاب مشروطه در ایران و استقرار اندک سالاری قانونمند، و بازگشت به استبداد رضا خان.[spacer height=”15px”]

آرژانتین نیز درطی  100سال اخیر این نوسان را تجربه کرده است. درسال 1912 با انقلابی فراگیر حق رای همگانی به دست آمد. اما نظام آرام آرام بسمت دیکتاتوری رفت. تا در سال 1930 نظام پارلمانی کاملا واژگون شد. در سال 1946 مجددا دمکراسی برقرار شد و در سال 1955سرنگون شد. در سال 1973 مردم انقلاب کردند ودر سال 1976 حکومت نظامی پینوشه برقرار شد. سرانجام انتخابات آزاد در سال 1983 برقرار شد.

[spacer height=”15px”]

چرا آرژانتین نتوانست مسیر آرام و تدریجی انگلستان را طی کند؟ پاسخش را باید در همان رابطه فرادستان با یکدیگر و رابطه آنها با شهروندان جستجو کرد. در جوامع مدرن امروزه تعدد نیروهای نظامی قابل تصور نیست. بنابراین در آرژانتین هرچند شهروندان در برهه های متعددی قدرت را از فرادستان می گیرند اما پس از هر انقلاب، حذف بخشهایی از فرادستان آغاز میشود،(تنها گروه دردست دارنده قدرت نظامی-امنیتی بردیگران غلبه میکند) طوریکه نظام مونارشی حاکم میشود. سپس سرکوب شهروندان عادی با تکیه به نیروهای امنیتی در دست فرادستان آغاز میشود. در انگلستان قرن 17 امکان تکثیر نیروهای نظامی و امنیتی در دست گروههای مختلف فرادست وجود داشت. اشراف با اتکاء به نیروی نظامی خود اجاز حذف خود را نمیدادند. انحصار نیروی نظامی و امنیتی در دست یک گروه، به حاکم اجازه حذف رقبا و سپس سرکوب شهروندان را می دهد.

[spacer height=”15px”]

نیاز حیاتی توسعه

معمای توسعه نیز از همین نقطه آغاز میشود، توسعه به دسترسی باز به قانون و سایر فرصت های اقتصادی و اجتماعی نیاز دارد و این دسترسی باز زمانی امکان پذیر است که سازمان سیاسی جامعه بتواند نیروهای امنیتی را تحت مهار جامعه مدنی در آورد. این نکته از بزرگترین یافته های دانشمندان اقتصادی و اجتماعی است. تحت این نظریه کنترل مدنی نیروهای امنیتی مهمترین مسئله توسعه است. حیاتی تر اینکه، این کنترل هیچ مسیر از قبل تعیین شده و مسلمی ندارد و حتی در هیچ مرحله ای از توسعه پایان نمی یابد. نیروهای امنیتی مانند سایر اقشار خواهان بیشترین قدرت هستند. «کافی است به تجربه آمریکا که نظامیانشان که رویه ظاهری نیروهای امنیتی هستند را بنگریم که چه منافع عظیمی از مردم خود و جهان را قربانی منافع خویش ساخته اند. به میزان ضعف جامعه مدنی، فرادستان با تکیه بر نیروهای امنیتی جامعه را به سوی اندک سالاری سوق میدهند. مسئله اصلی قدرت جامعه مدنی است.»

[spacer height=”15px”]

تفاوت های جزئی و سرنوشت ساز

اما این سوال باقی است که پس چرا  انگلستانِ اروپا و نه آلمان یا لهستان یا فرانسه پیشتاز انقلاب صنعتی و توسعه و پیشرفت بوده است؟ در سال 1346م طاعون به شهر بندری تانا در دهانه رود دُن در دریای سیاه رسید. از آنجا به سراسر مدیترانه و در سال 1348 به فرانسه رسید. طاعون به هرکجا میرسید نیمی از جمعیت را از بین می برد. “دربرابریورش طاعون تمامی خرد و نبوع آدمی بی فایده بود” ((جیووانی بوکاچیو نویسنده ایتالیایی از مشاهدات دست اول خود از اثرات طاعون در ایتالیا)). در اوت 1348 ادوارد سوم پادشاه انگلستان از اسقف اعظم کانتربری خواست تا با نیاش به درگاه خداوند از طاعون جلوگیری کند. همه ندبه و دعاهای کلیسا بیهوده بود. طاعون حمله کرد و به سرعت نیمی از جمعیت انگلستان را در کام مرگ برد. افراد بسیاری دیوانه شدند. این میزان از مرگ ومیر، اثرات اجتماعی، اقتصادی و سیاسی دگرگون کننده ای بر جوامع اروپایی قرون وسطی گذاشت.[spacer height=”15px”]

دراین زمان (قرن 14م) اروپا دارای یک نظم فئودالی بود. نظمی براساس سلسله مراتبی میان شاه، اربابانی که زیر مجموعه وی بودند و رعایا (که بدلیل وضعیت برده وار آنها، آنان را «سرف» مینامیدند) در پائین ترین سطح جامعه قرار داشتند، استوار بود. شاه مالک همه زمین ها بود و در ازای خدمات نظامیِ اربابان(لردها) یکه نیروی نظامی خود را داشتند، مناطقی را به آنها می میبخشید. اربابان نیز زمین را در مقابل بیگاری های طاقت فرسا و عوارض و مالیات های سنگین به رعایا(کشاورزان-سرف ها) تخصیص می دادند. سرف ها پابند زمین بودند و بدون اجازه ارباب خود نمیتوانستند به جای دیگری نقل مکان کنند. ثروت تولید شده توسط رعایا در این نظامِ بشدت استثماری از کشاورزان، رو به سمت بالا یعنی گروهی اندک سالار (اربابان) جریان داشت.  این نظم استثماری در کل جهان با اندک تفاوتهایی برقرار بود.

[spacer height=”15px”]

مقایسه یک سرفصل تاریخی با دو اثر متفاوت !

الف: انگلستان

طاعون با کاستن شدید از تعدا نیروی کار، بنبان های نظم فئودالی را به لرزه در آورد. این امر در انگلستان باعث شد که کشاورزان خرده پا را تشویق کند تا خواستار تغییر شرایط خود شوند. در1349م در دیر دینشام کشاورزان خواستار کاهش جریمه ها و بخش اعظم کار بدون مزد خود شدند. آنها به این خواسته خود رسیدند. این ماجرا به بقیه نقاط هم سرایط کرد. کشاورزان شروع کردند به آزاد کردن خود از خدمات کار اجباری و بسیاری از تعهدات نسبت به اربابان شان و دستمزدها رو به افزایش گذاشت. بر همین اساس قراردادهای جدید بین اربابان و رعایا منعقد میشد.[spacer height=”15px”]

از سال 1361 م دولت تلاش کرد این روند را متوقف کند، و نظام نامه کارگران را ابلاغ کرد که عملا دستمزدها را به همان سطح و شرایط بردگی پیش از طاعون برگرداند. کشاورزان در مقابل آن شروع به مقاومت کردن و نهایتا با افزایش فشار دولت انگلیس در 1381 م روستائیان شورش کردند و حتی تحت رهبری «وات تایلرWat Tyler»  ((https://en.wikipedia.org/wiki/Wat_Tyler)) بیشترِ لندن را به تصرف در آوردند. هرچند شکست خوردند و تایلر اعدام شد، اما دولت انگلیس برای اجرای قوانین خود و بازگرداندن شرایط به قبل اقدامی نکرد. بتدریج رسم بیگاری کشیدن از رعایا منسوخ شد.

[spacer height=”15px”]

ب: بقیه اروپا

در شرق اروپا که قبل و در جریان طاعون همان صدمات را دیده بودند و در شرایط برابری از نظر نظامِ اقتصادی-سیاسی و اقلیمی و … با انگلستان قرار داشتند، و قائدتا باید با نابودی نیمی از کشاورزان، انگیزه آزادیهای بیشتر و دستمزد بالاتر تقویت شود، اینگونه نشد. هرچند انگیزه کافی وجود داشت ولی رعایا قدرت کافی برای پیشبرد اهدافشان نداشتند.((Robinson James, Acemoglu Daron, Why Nations Fail: The Origins of Power, Prosperity, and Poverty, 1st. ed. Crown Publishers, New York, 2012))

[spacer height=”15px”]

در شرق این وضعیت به اربابان انگیزه ای مضاعف داد تا بازار کار را استثماری و کشاورزان خرده پا را برده نگاه دارند. بعد از طاعون اربابان به زمین های بزرگتری چیره شدند، و املاک خود را که بزرگتر از اربابان غرب بود باز هم گسترش دادند. شهرها ضعیف تر و کم جمعیت تر گردیدند. کشاورزان بجای اینکه آزادتر شوند به تدریج آزادی های موجود خود راهم در معرض دست اندازی یافتند. اثر این وضعیت در 1500م وقتی اروپای غربی تقاضای محصولات کشاورزی و دام پرورش یافته از شرق کرد خودش را نشان داد. زمین داران شرق اروپا مرحله به مرحله سیطره خود را بر کشاورزان افزایش میدادند طوریکه تا نیمی از محصولات آنها را تصاحب میکردند تا بتوانند به تقاضای خارجی پاسخ دهند. که این وضعیت «نظام ارباب ورعیتی دوم» نام گرفت. که در مقایسه با صورت اولیه وخامت بیشتری داشت. در 1533م در لهستان در ازای تمای کارهای انجام گرفته برای ارباب دستمزد پرداخت میشد، اما در سال 1600م حدود نیمی از خدمات نیروی کار بدون مزد صورت میگرفت. در شرق آلمان در 1500م کشاورزان تنها برای چند روز در سال متعهد به انجام بیگاری بودند. در 1550م این میزان به یک روز در هفته، در 1600 به سه روز در هفته رسید.  در مجارستان1514م، اربابان یک روز کار اجباری در هفته برای رعایا مقرر کرده بودند. در 1550م دوروز در هفته و تا پایان قرن به سه روز رسید.

[spacer height=”15px”]

فراموش نکنیم که در 1346م (قبل از آمدن طاعون) از لحاظ نهادهای سیاسی و اقتصادی میان اروپای شرقی و غربی تفاوت هایی اندک وجود داشت. اما در سال 1600م این دو جهان از هم جدا شده بودند. در غرب کارگران از مقررات، جریمه ها و تعهدات اربابی معاف شده بودند و و بخشی کلیدی از یک اقتصاد پر رونق مبتنی بر قواعد بازار را شکل میدادند. در شرق هم کارگران در چنین اقتصادی مشارکت داشتند اما بعنوان سرف های به بیگاری گماشته شده که به تولید مواد غذایی و محصولات کشاورزی مورد نیاز در غرب مشغول بودند. هرچند اینهم یک اقتصاد بازاری بود، اما نه از نوع فراگیر. این واگرایی در نهادهای بین شرق و غرب اروپا(انگلستان) نتیجه تفاوت های نهادی این نواحی بود که در ابتدا ناچیز به نظر می رسید.  در شرق اروپا سازماندهی اربابان کمی بهتر، حقوق آنها بیشتربود. شهرهایشان کوچکتر و ضعیف تر و رعایا کمتر سازمان یافته بودند. در یک تصویر تاریخی این اختلاف ناچیز بنظر میرسد، اما وقتی مرگ سیاه (طاعون) فرارسید، و نظم فئودالی را به لرزه انداخت، همین تفاوت ناچیز، پیامدهای بزرگی برای زندگی مردمان شرق و غرب اروپا و مسیر آتی توسعه نهادی آنها در بر داشت.[spacer height=”15px”]

مرگ سیاه نمونه بارز از یک برهه زمانی سرنوشت ساز است، نهادی کشورهای شرق اروپا در جریان طاعون منجر به قدرت یافتن نهادهای استثماری شده و موج دوم نظام ارباب رعیتی و به تکوین نهادهای استثماری شدت بخشد. و در غرب و بویژه در انگلستان، ابتدا راه را به سوی شکستن حلقه نهادهای استثماری گشود و در ادماه به نهادی های فراگیر فرصت ظهور دهد.

[spacer height=”15px”]

بررسی این مطلب ما را قادر میکند تا درک بهتری از یکی از ریشه های فقر و غنا در کشورهای مختلف و مسیرهای مختلفی که طی کرده اند بدست آوریم. خوانندگان این مطلب توجه دارند، که کشاورزان شرق اروپا که به کار اجباری گماشته شده اند، بسا بسا انگیزه تولیدشان هرچند زیرفشارهای اربابان خود برای افزایش تولید، پائین تر از کشاورزان انگلیس خواهد بود که عمدتا برای خود کار و تلاش میکردند.

[spacer height=”15px”]

در قسمت بعدی توضیح داده خواهد شد که نهادهای فراگیر چگونه ساخته میشوند، و نهادهای استثماری چگونه انگیزه تولید و نو آوری و توسعه را در نیروی تولید از بین میبرند و برعکس نهادهای فراگیر منجر به افزایش انگیره ها و نو آوری و باروری اقتصاد و صنعت میگردد.

[spacer height=”15px”]

 پایان قسمت اول

ادامه دارد

داود باقروند ارشد

آذر1400

Leave a comment