سرنوشت اتودینامیک فرقه های تروریستی

آوریل 23, 2015

سرنوشت اتودینامیک

سازمان مجاهدین به کجا میرود؟

این روزها تروریسیم بطور گسترده ای وسیله ای شده است بمنظور تلاش جهت بقدرت رسیدن نیروهای بغایت عقب افتاده همانند القاعده و داعش که در شقاوت و بیرحمی حد و مرزی نمیشناسند. این تلاش البته با کمک دلارهای نفتی بعضی کشورهای منطقه ای و غیر منطقه ای سامان داده میشوند. تحت سایه آن حوادثی مانند 11 سپتامبر، بمگذاری بوستون، بالی، و شهرهای کشورهای همسایه ایران… که روزانه صدها قربانی از مردم بیگناه از کودک و پیر به کام میکشد.

در این میان اما تاسف آورتر این است که شاهدیم سازمانی که روزگاری دعاوی ترقی خواهی و رادیکالیزم و ضد استثماری و ضد امپریالیست بودن داشته است با چنین نیروهای اهریمنی چنان همسو و متحد شده است که تعجب و شگفتی همگان را برمیانگیزد.

در سه ده اخیر شاهد تغییرات واگر بخواهیم سیاسی و اجتماعی و به بیان بهتر، شاهد بروز ماهیت بسیاری از افراد و سازمانهای ایرانی بوده ایم. از جمله آنها و شاید مهمترین شان سازمان مجاهدین خلق ایران است. بدون اینکه بخواهم دراین نوشته کوتاه که مجال نمیدهد بطور ریز و جریانی مسئله را مورد بررسی قرار دهیم، میتوان به رابطه بین سازمان مجاهدین و پدیده تقریبا نو ظهوری اشاره نمود بنام داعش یا آی سیس یا همان دولت اسلامی عراق و شام.

سازمان مجاهدین بیش از سه دهه است که تئوری مبارزه مسلحانه را بعنوان استراتژی خود بکار میبرد. با تکیه بر نزدیک سی سال سابقه در این سازمان باید گفت آقای رجوی در سازمان مجاهدین در این دوره مبارزه مسلحانه گفته، مبارزه مسلحانه خورده، مبارزه مسلحانه نوشیده مبارزه مسلحانه پوشیده است.

دستگاه رهبری سازمان مجاهدین و بطور خاص رهبری آن آقای مسعود رجوی عطف به اینکه اگر اطلاعاتی از داخل ایران میرسیده اولین فرد و افرادی بوده اند که از آن مطلع میشدند. و یا بخوبی از نتیجه کارکردها و نتایج پیاده کردن و اجرای واقعی و عملی استراتژی مبارزه مسلحانه در ایران باخبر بودند. بعد از مجموع ضربات نظامی سال شصد و بطور خاص سلسله ضربات منجر به ضربه موسی خیابانی بخوبی و بدون هیچ تردیدی به بتلان استراتژی مبارزه مسلحانه در ایران چه در تئوری و چه در پراتیک عمل پی بردند.

شاید لازم به توضیح نباشد که یک تشکل بدون استراتژی سیاسی نمیتواند جریان سیاسی بوده ویا باقی بماند.  بلکه چنین تشکلی یک محفل بوده ویا  بسمت محفل میل میکند. رهبری سازمان و بطور خاص آقای مسعود رجوی علیرغم شکست استراتژی مبارزه مسلحانه بجای اینکه صادقانه و با خلوص نیت به این امر حیاتی برای سازمان و مبارزه  پاسخ واقعی بدهند نعل را وارونه زده و هرچه بیشتر در تبلیغات و بیان ظاهری و صوری بر طبل مبارزه مسلحانه کوبیدند.

البته این تشکیلات بدون دلیل و فقط از روی عدم صداقت نیز نیست که اقدام به تصحیح این سیاست صدها و بلکه هزاران بار شکست خورده نمی نماید.

اگر نمیشود مبارزه مسلحانه اعلام شده در داخل کشور را پیشبرد، ولی میشود با تکیه بر تبلیغات آن نیروهای سیاسی دیگر را با ادعاهای دروغین مبارزه مسلحانه در داخل منکوب و از دور خارج کرد.

اگر نمیشد عملیاتی را سازمان داد میشد همه نیروهای درون شورا را وادار به سکوت و از هر انتقاد و ایرادی و یا پاسخگویی به هر ایراد و اشکال و نقض قوائد و ضوابط شورایی طفره رفت و دورغهای گوبلزی را بجای آن تحویل آنها داد.

اگر نمیشد مبارزه مسلحانه را پیشبرد میشد باتکیه بر آن، نیروهای عاصی از دورن تشکیلات را با دورغهای روزانه و ماهانه و سالانه پیروزی و سرنگونی سرکوب و وادار به سکوت و به قول آقای رجوی بدهکار سازمان نمود. اگر هم دم به اعتراض می گشودند با تکیه به اینکه دستمان زیر تیغ است و شما در این کارزار مبارزه مسلحانه (بخوانید کارتون و انیمیشن مبارزه مسلحانه) دستگیر،  زندانی، شکنجه و کشت.

اگر نمیشد مبارزه مسلحانه را  پیشبرد حداقل میشد با اعلان بیلان ساختگی و یا اعمالی که هیچ ربطی به مبارزه مسلحانه نداشت و چیزی بیش از اعمال تروریستی زدن خمپاره به این شهر و آن شهر نبود، از صدام حسین پول، کمک مالی و تسلیحاتی و لجستیکی برای سرگرم کردن نیروهای عاطل و باطل در عراق گرفت و با دادن غذای مجانی به گرسنگان عراقی تولید شده بعد از جنگ عراق وانمود به داشتن حمایت مردمی در عراق کرد؟!

اگر نمیشود مبارزه مسلحانه را پیش برد حداقل میشود صدای خانواده های شهدای سازمان و یا خانواده های مجاهدین اسیر در لیبرتی… را در گلو خفه کرد و هر کس که دم به اعتراض گشود که این چه رهبری نا صادق و فرصت طلبی است که با وجود اینکه جوانان ما را به گفته و آمار خودش هزار و هزار در تنور بدون نان جاه طلبی و قدرت پرستی و امام زمان نمایی خودش ریخت با این وجود کما کان هر روز با دروغی در پس دروغی دیگر همه مجاهدین بازمانده و خانواده های شهدا را به سخره گفته و پیروزی بعد از پیروزی را اعلام میکند را مزدور و وابسته به این و یا آن قلمداد کرد.

سازمان مجاهدین در دوره ای که به تعریف خودش در فاز سیاسی قرار داشت، توانسته بود به میزان قابل توجهی از جذب نیرو دست پیدا کند. که البته این امر نیز که این جذابیت تا چه حدی محتوایی بوده و عوامل موثر در آن چه بودند بسیار جای تحقیق و مطالعه دارد. که باعث شد امر را بر رهبری سازمان اینگونه مشتبه سازد، که این تمایل نیروهای جدید آزاد شده در اثر انقلاب سال 1357 بسمت سازمان ملک و طلق آنهاست ویا تا آنجا که به آقای رجوی برمیگشت ملک و طلق اوست! و در حقیقت از آنجائیکه صلاحیت و لیاقت و ظرفیت این میزان از حمایت را نداشتند خود را نه آنچه که بودند بلکه آنچه که در آینه توهم و خود بزرگ بینی ناشی از حمایتی که از فضای باز سیاسی بعد از انقلاب ناشی شده بود بسیار بزرگتر و قدرتمند تر میدیدند، و در نتیجه دست به سیاستها و تاکتیکهایی زدند که بطلان آن را بزودی در فردای 30 خرداد سال 60 همگی مشاهده کردیم. که هیچ نیرویی به ندای این سازمان سراسری پاسخی نداد و به خیابان نیامد. مگر همان نیروهای تشکیلاتی وصل به شبکه نیرویی سازمان.

بعد از آنهم سازمان با وجود شکست مفتضحانه تظاهرات 30 خرداد که قرار بود حمایت همه شهرستانها و البته تهران را بدنبال داشته باشد تلاش کرد که علت شکست را ترس مردم از به خیابان آمدن و نه به استراتژی غلط مصادره کند به همین دلیل تلاش نمود که تظاهراتی را با هدایت و حمایت نیروهای مسلحی که به خیال خودش مسلحانه از مردم تظاهر کننده حمایت میکنند مشکل ترس را برای تظاهر کنندگان حل کند. که باز همه تلاشها در تهران و شهرستانها با شکست مفتضانه ای مواجه شد. که قیمت همه آنها را بخوبی همه میدانیم و نیازی به بیان این نوشته ندارد. لیست بالا بلند سازمان مجاهدین حداقل این موارد را پوشش داده است.

وقتی که همه تلاشها برای به میدان آوردن عنصر اجتماعی با شکست مواجه شد سازمان مجبور به  دست یازیدن به عملیات تروریستی یعنی زدن سرکردگان رژیم نمود. یعنی از پایین که نتوانسته بود ضربه ای به رژیم بزند حالا با توجه به عناصری که در جریان انقلاب در دستگاههای دولتی داشت دست به ترور کور زد.

این تلاشها را خوب است در تصویر تاریخ به امروز آورده و همان صحنه ها را شاهد باشیم و به آنها نمره بدهیم. و ببینیم که سازمان را همسو با کدام نیروهای موجود امروزی قرار میدهد. سازمان با زدن تعدادی از سران رژیم از طریق بمبگذاری و عملیات انتحاری به هدف خود که سرنگونی بود دست نیافت و این امر نیز با شکست مطلق مواجه شد. اما سازمان باز هم بجای درک اینکه راه و مشی اشتباه است در منجلاب شکست باز هم بیشتری فرو رفت و با تاکتیک جدیدی تحت نام زدن سرانگشتان رژیم دست به ترور های کور در کوچه و خیابان زد. که بازهم جهت اطلاع از نتایج و فجایع ناشی از این تاکتیک نیز منابع سازمان  مجاهدین قابل اتکاء است. که چه افرادی را در کوچه و خیابان ترور کرده اند. و به چه دلیل. باز هم شاید نیاز باشد همه صحنه های ترور را با وقایعی که امروزه در جهان شاهد هستیم مقایسه کرده و به آنها نمره بدهیم.  یادمان باشد که عملیات انتحاری را بعد از فلسطینیان آنهم نه بر روی تانک و نفربر دشمن بلکه بر روی مردم یا در میان مردم در دوره جدید بعد از انقلاب را سازمان مجاهدین براه انداخته است.   به آن اضافه کنید ربایش، شکنجه و سوزاندن نیروهای دشمن را در تهران. اینرا نیز مقایسه کنید. با امروز و وقایع جاری.

هیچکدام از این شکستها و خونریزیها نه تنها سازمان و رهبری آنرا بیدار نکرده بلکه آنها را باز هم در ورطه اشتباهات و عدم صداقت بیشتری غلتاند. که بخش بسیار کوچکی از علل آنرا در فوق شمردیم.

که با گمراه کردن نیروهای همسو، همراه، متحد و حتی نیروهای تشکیلاتی خود ادامه یافت تا جائیکه کمر به نابودی هر فرد و جریانی که  که میخواست آنها را با توجه دادن به همه شکستهای ناشی از استراتژی غلط مبارزه مسلحانه کمکی نیز به آنها بکند ادامه داشته است. تا جائیکه به همکاری با صدام، و دستگاههای اطلاعاتی او و دیگر دستگاههای اطلاعاتی کشانده شدند.

اگر فردی دست در کار سازمانی و تشکیلاتی و سیاسی داشته باشد خوب میداند که در نبود استراتژی درست هیج جریانی را از انجراف و غلطیدن به ورطه منجلاب های سیاسی گریزی نیست. و اینرا سازمان مجاهدین و آقای مسعود رجوی بخوبی میداند. و سالها تدریس کرده است. هیهات از اینکه خودش ذره ای از آن درس گرفته باشد.

همسویی امروزه سازمان مجاهدین با نیرویی مانند داعش از کجاست. چرا سازمان مجاهدین روز و شب از تلویزیون ماهواره ای خود در طبل حمایت از داعش میکوبد. آقای رجوی سالها تلاش کرد خوشحالی و جشن و پایکوبی خودش را در جریان عملیات تروریستی قرن، در 11 سپتامبر را لاپوشانی کند. ولی باز هم که قافیه برای آقای رجوی در عراق تنگ آمده است با  نیرویی که برای پیشبرد اهداف و خواسته های سیاسی خودش به وحشیانه ترین اعمال برای حذف هر آنکس که حس میکند با دستگاه فکری آن همخوان نیست دست میزند همسو شده و آنها را نیروهای انقلابی و مردمی و عشایر و … میخواند.

آقای رجوی فصل مشترک اعمال وحشیانه و حیوانی داعش که هر کس شیعه (بدون اینکه بخواهیم از شیعه یا سنی دفاع کرده باشیم) است را باید کشت با ترورهای سالهای 60 تا 63 یا همان زدن سر انگشتان رژیم را خوب مشاهده میکنید. آخر شما که خود را مترقیترین، چپ ترین، دمکرات ترین نیرو میدانید با داعش چه کار؟ بیخود نیست که این میزان از حمایت محتوایی از شما نسبت به داعش بروز میکند. شما از سرنوشت محتوم و اتودینامیک خودتان گریزی ندارید. تروریسم تنها شیوه ای است که شما میشناسید. چون منطق دیگری ندارید. داعش و القاعده هم ندارند. چون تعلق به نیروهای میرا دارند. با هزاران دروغ و عملیات‏های ساختگی در داخل و تشکیل گردانها و واحدهای پوشالی روی کاغذ شاید بتوان برای شوارائیها ویا  نیروهای خارجه کشوری آشی پخت که به سکوت در مقابل همه انحرافات و دروغهای شما وادار شوند. ولی با تبلیغات و آهنگ و ترانه و کت و شلوار و کراوات که به ما میپوشاندید و روسریهای رنگارنگ و دلارهای آنچنانی نمیتوان ماهیت تروریستی را پوشاند. اگر یادتان باشد بعد از عملیات تروریستی 11 سپتامبر نگرانی شما این بود که القاعده از شما چپ‏ترارزیابی نشود. و در جلسه خصوصی خطاب به القاعده ولی رو به ما گفتید “اگر راست میگویید بیایید و انقلاب ایدئولژیک بکنید” (بخوانید سرگرم و سرکوب کردن نیروهایئکه بیست سال است کاری جز بیگاری و گرماهای 50-60 درجه را تحمل کردن کاری در استراتژی به آنها نمیرسد). اشاره به این داشتید که این مبارزه به اصطلاح ایدئولوژیک ما سخت تر از کاری است که القاعده  میکند. و خواستید که در مقابل عملیات القاعده کم نیاورید. خیر آقای رجوی کارهای آسان عملیات نظامی یا همان تروریسم را وقتی میتوانستید انجام دهید که منافع صدام ایجاب میکرد و اجازه میداد. یا زمانیکه مطلقا شرایط و امکان آنرا نداشتیم فشار میآورد که باید عملیات بکنید.

آقای رجوی بیخود نبود که در جلسه عمومی باقرزاده با عصبانیت تمام و کف بر دهان فریاد میزدید “شماها(مجاهدین) که برای کمک به من (مسعودرجوی) به سازمان پیوسته بودید همگی علیه من هستید”. اولا اوج توهم را میبینید. همه بخاطر مسعود رجوی آمده اند به سازمان؟!!! کاملا درست میگفتید، چون ماها علیرغم همه مسائل و مشکلات با خلوص نیت آمده بودیم و 24ساعت در روز و 7 شبانه روز هفته و 12ماه سال و 30سال را در سازمان بودیم اولا برای شما نیامده بودیم، ولی شما را در راس رهبری یک دجال و دورغگو و بعد ها این اواخر به جرات میتوانم بگویم که یک روانی یافتیم. البته شما نیز جواب دادید. “من به عراق آمده‏ام که هرکاری خواستم بکنم و با صدام توافق کرده ایم که ما با او هر کاری در عراق کرد کاری نداشته باشیم (این قسمت برای مصرف داخل تشکیلات بود چون سازمان از این شکرها نمیتوانست در عراق بخورد) او هم با ما وهرکاری که در سازمان کردیم کاری نداشته باشد (توافق با صدام برای سرکوب مطلق در درون تشکیلات). از این به بعد جواب شماها (مجاهدین) را با مشت آهنین خواهم داد.” بله وقتی در صحنه سیاسی و استراتژیک 30 سال و اندی در بن بست باشید باید در درون تشکیلات به مشت آهنین و حتی تجاوز به زنان مجاهد برای سرکوب اعتراضات و مخالفت و جلوگیری از فرارها دست زد. چون استراتژی درست چسب تشکیلات است. وقتی این نیست باید با گروگان گرفتن زنان مردان مجاهد و هم بستر شدن با زنانشان تلاش کرد این چسب را ایجاد نمود. تا فرار نکنند. این است آنچه شما بعنوان امام زمان برای مردم ایران نوید میدهید. مطمئن باشید مردم ایران جواب مناسبی به این گستاخی و خیانت به اعتماد های شما خواهند داد.

همسویی شما با وحشیترین، مرتجعترین نیروهای تروریستی منطقه امثال القاعده و داعش سرنوشت محتوم و اتودینامیک شماست. نیرویی که بعد از “به زغم خودش” هزاران کشته و بعد از بیش از سی سال یک گام در امر سیاست و استراتژی بجلو که نرفته هیچ روزانه صدها فرسنگ رو به عقب میرود. اما با لاپوشانی و ظاهر، هزینه میلیونها دلار پول که منشاء آنها همگی اسناد جرم محسوب میشوند، تلاش میکند دنیای متمدن را باز هم به زعم خودش بفریبد و خود را دمکرات جلوه دهد راهی جز همسویی با داعش در سیاست منطقه‏ای و همراهی باز به قول خودتان “بیرحمترین لایه های سرمایه داری” در سطح بین المللی  و زندان وشکنجه و تجاوز و قتل در درون تشکیلات ندارد. بله آقای رجوی استراتژی درست یک تشکل را زنده میکند ولی استراتژی غلط و تخیلات ایده آلیستی تشکل را به منجلاب میکشاند. بیخود نیست که امام زمان شدنتان نیز جواب نداد هیچ به قول خودتان “همه علیه شما شدند” و نه مقلد شما. امام زمان، مگر شما نبودید که در امجدید از اینکه امام علی از اینکه شنیده بود گوشواره را از گوش دختر یهودی خارج کرده اند مرگ را برمسلمان روا میداشت، فریاد وا اسلاما سر داده بودید کجا، با داعش و القاعده که گوش که هیچ بلکه سر را کاملا از تن جدا میکنند و از کشته پشته میسازند و فیلم مستند از آن میسازند همسویی و سنگشان را روز و شب به سینه زدن و آنرا بهار عرب نامیدن کجا؟

بیست سال و اندای سر مجاهدین شیره مالیدید که انشاالله صدام به اهمیت ما پی میبرد و سلاح و مهمات و لجستیک و پشتیبانی لازم را برای تسخیر ایران به ما میدهد. بعد که صدام سقط شد و به زغم خودتان صاحب خانه و رئیس میهن دوم شما سرانجام پی به اهمیت شما نبرد، اینبار نوبت آمریکا بود که شب و روز به مجاهدین این پوشال را میخورانیدید که انشاالله به اهمیت ما پی میبرند و از همین رو از آنها هنگام ملاقات ژنران آمریکایی جهت خلع سلاح از آنها سلاح و مهمات و هلی کوپتر و پشتیبانی هموایی میخواستید. آنهم که نشد. آنچه که شما دستور فرموده بودید را اجرا نکرده بلکه سرمجاهدین را به باد دادند حتما حالا نوبت داعش است که انشاالله اولا در عراق پیروز میشوند، ثانیا با شما متحد میشوند ثالثا انشاالله به امامت شما (امام دوازدهم بودن شما) ایمان میآورند و درخدمت شما در میآیند که ایران و سپس جهان را تسخیر کنید. آقای رجوی بیدارشو داعش ضد شیعه است، اعلام کرده میخواهد برود و در مشهد مقبره جدت را خراب کند، شما که جای خود دارید. ویا اجبا اجبا.

به امید بیداری همه ایرانیان

احسان روشن ضمیر

Leave a comment